به گزارش ایکنا؛ مراسم سوگواری حضرت سیدالشهدا(ع) و یاران با وفای ایشان امروز 30 شهریورماه مصادف با روز یازدهم محرم الحرام در حسینیه هدایت تهران و با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین حسین انصاریان برگزار شد که در این مراسم مطالب مهمی پیرامون نقش امام حسین(ع) در صعود انسان به مقامات عالیه و همچنین مطالبی در زمینه هدف از خلقت انسان که رسیدن به معرفت الهی است مطرح شد. در ادامه مشروح این سخنان از نظر میگذرد؛
پنجاه و هفت سالی که حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) در این دنیای خاکی به سر میبردند و به تعبیر تاویلی قرآن مجید قمر این خاک بودند در پرتو شمس وجود پیامبر(ص)، مسائل مهمی را که شعاع نور وجودشان بود از خودشان به یادگار گذاشتند.
هر مرد و زنی از این فرهنگ به جا مانده پیروی کند، به طور یقین سعادت دنیا و آخرت را نصیب خودش کرده است، من برای این جمله مدرک دارم، بی دلیل و مدرک حرف نمیزنم، یک روایت خیلی عجیبی از رسول خدا(ص) نقل شده است و باید یکی از روزهای دهه عاشورای آینده کاملش را بخوانم و توضیح دهم. روایت وقتی به حضرت امام حسین(ع) میرسد، یعنی پیامبر اکرم(ص) مطلب و واقعیت را در مورد خودشان به امام علی(ع) و امام مجتبی(ع) بیان میکنند، این تعبیر را ندارند، تا به امام حسین(ع) میرسد. به ایشان که میرسند با فعل مضارع که دلالت بر استمرار دارد تعبیر میکنند.
این هم یک بحث لطیفی است، بالحسین تصعدون، به وسیله امام حسین(ع) همه شما امت اگر بخواهید امت به امت تا قیامت به قله خوشبختی میرسید، البته اگر بخواهید و حیف است که نخواهید، اگر نخواهید به دست خودتان پشت پا به سعادت خود زدهاید و این یک ظلم عظیم است.
امام حسین(ع) وسیله صعود امت است
قرآن فرمود «منهم ظالم علی نفسه» مردم عالم را که تقسیم میکنند میگویند یک گروهی ستمکار به خود هستند، این بسیار ستمی بدی است که در سعادت ابدی را خدا باز کرده است به وسیله امام حسین(ع) و اینها با دست خودشان این در را ببندند. این جمله عجیبی است که «بالحسین تصعدون». سعادت را که در قرآن دنبال میکنیم و همچنین شقاوت را که آیه عجیبی در این زمینه نیز وجود دارد. در اواخر سوره هود خداوند می فرماید: «فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ» فعل شقو از نظر ادبی فعل معلوم است، یعنی کسی که تیربخت میشود به دست خودش اینطور میشود؛ «فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ»، مقدمه هم ندارد و در دوزخ است، «وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ» اینجا فعل مجهول است، کسی که او را به سعادت میرساند، میگوید خودش قدرت رسیدن به سعادت را ندارد و او را میرساند، یعنی رسیدن به سعادت کار خودش نیست و من باید کمکش کنم. خدا میفرماید در حقیقت فاعل فعل خود شخص نیست بلکه خداست، به چه وسیله انسان را به سعادت میرساند؟ «بالحسین تصعدون»، باید آیات را کنار روایت بگذاریم تا بفهمیم داستان از چه قرار است وگرنه آیه و روایت معنی نمیشود.
قرآن و روایات بدون یکدیگر تکمیل نمیشوند
هم روایت برای معنی شدن کمک میخواهد هم قرآن؛ بی روایت آدم در توضیح قرآن لنگ است، بی قرآن آدم در توضیح روایت لنگ است، هم قرآن زبان روایات است و هم برعکس، یک متن بسیار عالی اهل حقیقت، اهل دل، اهل معرفت از مجموعه فرهنگ امام حسین(ع) خلاصه گیری کردهاند که شنیدنی است.
اگر این متن را بشنوید محصول 57 سال فرهنگ حسینی را شنیدهاید، اما قدیمیترین کتاب، تقریبا برای 1200 سل قبل «تحف العقول» است، نزدیک به سرچشمه است، اواخر قرن سوم، این یک کتاب است، کتاب شریف «من لا یحضر الفقیه»، کتاب با ارزش «علل الشرایع» شیخ صدوق که اینها را دیدهام و میگویم، کتاب «وسائل الشیعه»، «بحار الانوار» جلد 77، مجموعه «ورام»، «روضه الواعظین» فتال نیشابوری، فرهنگ کلمات امام حسین(ع)، از این مجموعه این متن را درآوردهاند.
هدف از خلقت انسان بار یافتن به مقام معرفه اللهی است
«الغرض من خلقه الانسان معرفه الله»؛ این گفتار امام حسین(ع) است، اگر خداوند خاک را تبدیل به یک موجود زنده کرده، اسمش را انسان گذاشته است، به خاطر این بوده که میخواسته یک ظرف برای مظروفی که بالاتر از آن نبوده با عنوان معرفه الله درست کند. ظرفش انسان و مظروفش معرفه الله. چه کسی میتواند برای تو قیمت گذاری کند؟
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل؟ مطیع نفس و شیطانی چه حاصل؟ بود قدر تو افزون از ملائک تو قدر خود نمیدانی چه حاصل؟ مگر آن وقتی که یک مقدار معرفت در ظرف وجود آدم ریخت به ملائکه فرمود خبر دهید به من از آنچه در وجود آدم ریختم و گفتند نمیدانیم. علنی گفتند نمیفهمیم. همه دانایی ما همان است که تو یاد ما دادی اما آنکه یاد آدم دادی را نمیدانیم.
«الغرض من خلقه الانسان معرفه الله»؛ تو را خلق کرد به عنوان یک ظرف که معرفت خودش را در این ظرف بریزد ظرف دیگر ظرفیت تو را نداشت، «خلق الله العباد لیعرفوه و الصول الی درجه حبه و الانس به» هدف خدا این بود که تو را به عشق خودش برساند و جلسه انسی بین تو و خودش برقرار کند. با چه کسانی انس داری؟ انیس و رفیقت کیست؟ این خطاب من خطاب حضوری نیست، فکر نکنید به شما میگویم خیر؛ اول به خود و بعد به همه انسانها، به چه کسی معرفت پیدا کردیم؟ خوب دلار و درهم و دینار و مواد مربوط به شکم و بدن را شناختید؛ و با چه کسانی انس گرفتید این وسط سهم خداوند چه شد؟
با چه جراتی خدا را حذف کردی؟ چقدر راحت کنارش زدی، حذفش کردی که دست یزیدیان زمان افتادی و «والوصل الی درجه حبه و الانس به» تو را خلق کرد که به مقام محبت او برسی، این 50 و 60 سال در عشق او بغلتی، این سالها در خلوت وجودت انس با او داشته باشی. الآن کجایی؟ پیش چه کسی هستی؟ با چه کسی انس داری؟
جوانم کجای کاری؟ دلت برای چه کسی تنگ میشود؟ چه کسی را اگر نبینی ناراحت میشوی؟ حداقل چه کسی را از پدر و مادرت بیشتر دوست داری؟ هر چه عمرت جلو آمده به طرف عرش جلو آمدی یا به سمت فرض پس رفتهای؟ به آنها که بیگانه شدند میگویم. «سالها دل طلب جام جم از ما میکرد، آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد؛ بی دلی در همه احوال خدا با او بود، او نمیدیدش از دور خدایا میکرد» «و فی انفسکم افلا تبصرون»، دنبال کی میگردی؟ تمام معشوقهای غیر من اول و وسط کار رهایت میکنند، تا یکی دیگر پیدا میشود عشقشان را میبرند و پشت پا میزنند، زیباترین معشوقها در زیباترین سن وقتی ملک الموت سراغش میآید سریعا دوست داری او را ببردند که شب در منزل از جنازهاش نترسی؛ کجای کار هستی؟
گاهی در سفر و ... این شعر را با خودم میخوانم «ای نسیم سحر آرامگه یار کجا است، منزل آن مه عاشق کش عیار کجا است؛ شب تار است و ره وادی ایمن در پیش، آتش طور کجا موعد دیدار کجا است»؛ به کل یادمان رفت که کی هستیم و کجاییم؟ یک توجه، یک لحظه بیداری، کار دنیا و آخرت را اصلاح میکند، یک مطربی در تهران بود که خیلی مطرب بود و محلشان را هم بلدم. من ندیده بودم اما نسل قبل از ما دیده بود، در محلشان چند نفر تصمیم گرفتند به کربلا بروند، آمدند دم خانهاش گفتند لوطی کربلا میآیی؟ گفت من آلودهام و این حرفها. گفتند از کجا میدانی امام حسین(ع) نجس را راه نمیدهد. گفت نه، یقین که نداریم اما وضع ما پیدا است که به درد آنجا نمیخوریم، گفتند بیا راهت ندادند برمیگردی. نهایتا به تو الهام میشود که امام به تو میگوید برگرد. گفتند اگر پول هم نداری ما میبریمت.
داستانی است، گفت باید تنبک را هم بیاورم، گفتند این یکی را نیاور، گفت باید بیاورم، دست آخر هم آورد، به بعضیها میگویم بعد از 60 سال هنوز اندازه یک لوطی هم نشدی؟ شهر کوچک و ساختمانها کوتاه تا گنبد پیدا شد کاروان تهران برای آن محل شروع کرد به گریه کردن، لوطی گفت چه شد؟ گفتند گنبد. تنبک را درآورد و با همان ریتمی که تهران میزد؛ زد و به امام حسین(ع) میگفت آمدم که برنگردم. یک دفعه رفت حرم، زیارت بلد نبود، در حرم هم همان ریتم را خواند، ضریح را گرفت، گریه میکرد و میگفت آدم برنگردم، امام حسین(ع) هم گفت باشد بمان، در حرم مرد.
بماند دنباله این متن، متن بسیار زیبایی است، ناراحت نباشید، مردنمان هم کنار امام حسین(ع) است، حشر ما هم با امام است و قیامت ما نیز کنار امام است، حسین (ع) ما را رها نمیکند. یک لوطی را رها نکرد من و تو را هم رها نمیکند.
انتهای پیام