تحمیل معنا به واژگان قرآنی بدون توجه به تحول تاریخی آنها نادرست است
کد خبر: 4209594
تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۱
احمد پاکتچی:

تحمیل معنا به واژگان قرآنی بدون توجه به تحول تاریخی آنها نادرست است

عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: وقتی ما بپذیریم که فلان فهم در دوران نزول قرآن وجود نداشته است، اجازه نداریم که این داده‌ها را در فهم قرآن مورد استفاده قرار دهیم؛ زمانی امکان استفاده از این داده‌ها وجود دارد که آزمونی بگیریم و ببینیم که آیا مؤلفه‌های تاریخی تا زمان نزول قرآن، دوام داشته‌اند یا خیر؟

احمد پاکتچیبه گزارش ایکنا، احمد پاکتچی؛ عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی؛ شامگاه 20 فروردین ماه در نشست علمی «آزمونِ دوام مؤلفه‌های تاريخی برای معنای واژگان در بافتار متنی قرآن کریم» که از سوی انجمن قرآن و حدیث دانشگاه مذاهب اسلامی برگزار شد با بیان اینکه در این بحث از روش ریشه‌شناسی بهره می‌برم، گفت: ما وقتی از منظر ریشه‌شناسی به واژگان نگاه می‌کنیم براساس مطالعات تطبیقی تاریخی ریشه این واژگان را در زبان‌های مختلف از گذشته دور مورد کاوش قرار می‌دهیم مثلا وقتی به زبان سامی باستان برگردیم یعنی زمانی مانند 8 هزار سال قبل را مدنظر داریم؛ در اینجا این سؤال در ذهن هر پژوهشگری ایجاد می‌شود که آیا چنین خاطراتی در ذهن مردمان دوران نزول قرآن وجود داشته است که بروند و ریشه کلمات قرآن را در چند هزار سال قبل از خود بررسی کنند؟ و آیا اساسا این کار به فهم بهتر قرآن هم کمک می‌کند یا در زمان نزول قرآن، این فهم‌ها از واژگان وجود داشته یا اینکه فراموش شده بودند و به تاریخ سپرده شده بودند.
 
وی افزود: وقتی ما بپذیریم که فلان فهم در دوران نزول قرآن وجود نداشته است اجازه نداریم که این داده‌ها را در فهم قرآن مورد استفاده قرار دهیم؛ زمانی امکان استفاده از این داده‌ها وجود دارد که آزمونی بگیریم و ببینیم که آیا مؤلفه‌های تاریخی تا زمان نزول قرآن، دوام داشته‌اند یا خیر؟ بنابراین مراد از آزمون دوام مؤلفه‌های تاریخی یعنی تست مؤلفه‌های تاریخی تا زمان نزول قرآن کریم.
 
پاکتچی درادامه توضیح داد: یکی از گونه‌های پر وقوع درباره دوام مؤلفه‌های تاریخی تا زمان نزول قرآن، مواردی است که می‌توان به عنوان فرافکنی مؤلفه تضمنی به بافت از آن نام ببریم. به این معنا که در برخی موارد مؤلفه باستانی و تاریخی به تدریج که به زمان ما نزدیک می‌شود به فراموشی سپرده می‌شود یعنی به تدریج یک واژه به لحاظ معنایی از آن مؤلفه تهی شده و ما آن را به بافت کاربرد فرافکنی می‌کنیم؛ به تعبیر دیگر به جای اینکه آن مؤلفه را به معنای واژگانی اراده کنیم مؤلفه را به قرائن حالیه و مقالیه منتقل می‌کنیم. در این صورت اگر بافت یاری کند آن مؤلفه تاریخی همچنان در حافظه اهل زبان باقی خواهد ماند و اگر قرائن حالیه و مقالیه وجود نداشته باشد و بافت در این زمینه ساکت باشد در این صورت مؤلفه تاریخی به فراموشی سپرده شده است.

تحول معنایی واژه ملک

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به واژه «ملک» اشاره و اضافه کرد: یکی از این واژگان «ملک» و مشتقات آن است؛ این واژه از منظر ریشه‌شناسی واژه مرکبی است که از دو بن یا ستاک اسمی ساخته شده است؛ بن اول آن «مٌ» به معنای مرد و انسان در زبان آفراسیایی مادر است؛ نیمه دوم این واژه تک هجایی «لک» به معنای راه در زبان آفراسیایی مادر است. واژه لک به معنای راه تا زمان نزول قرآن در عربی و سامی باقی بوده است ولی در این دوره با افزوده شدن همزه به «الائکه» تبدیل و از آن ملئک یا فرستاده ساخته شد که بعدا ما آن را با تسهیل همزه به صورت ملک به معنای فرشته می‌شناسیم. واژه مولک واژه ساخته شده از ترکیب این دو ستاک است و دو معنا برای آن ذکر شده است که یکی بیگانه و دیگری رئیس و در معنای گسترده‌تر آن پادشاه است و از زبان سامی مادر به صورت مولک وارد عربی شده است. 
 
پاکتچی افزود: اینکه چه رابطه‌ای میان واژگان «مولِک» و «مولَک» با واژه تک‌هجایی «م و لک» وجود دارد هیچکدام از فرهنگ‌نویسان زبان آفراسیایی آن را مورد توجه قرار نداده‌اند. این از یافته‌های بنده است؛ در واقع بازسازی دقیق‌تری که می‌توانیم از واژه مولک در معنا انجام دهیم این نیست که این وژه به معنای استرنجر و چیف است بلکه این واژه به معنای استرنجرچیف است و در واقع مولک به معنای مرد راهی و مردی است که از راه رسیده است. مولک و مولک در جوامعی بروز می‌یابد که حاضر نیستند فردی از قبیله خودشان را به عنوان فرمانروا قرار دهند و ترجیح می‌دهند یک فرد بیگانه را پادشاه خود قرار دهند.
 
وی با بیان اینکه این سؤال وجود دارد که آیا مفهوم فرمان‌روایی بیگانه به عنوان یک مؤلفه در زمان نزول قرآن کریم از سوی مردم شناخته شده بود، گفت: به تعبیر دیگر ملک به معنای مطلق پادشاه نیست بلکه پادشاه بیگانه است و آیا این معنا توسط اعراب دوران نزول قرآن درک می‌شده است؟ جواب آن است که در اینجا ما با نمونه‌ای از فرافکنی مؤلفه تضمنی به بافت مواجهیم؛ یعنی یکی از ستاک‌های موجود در این واژه به مفهوم بیگانه  دلالت دارد ولی در کاربرد قرآنی به نوعی مفهوم پادشاه بیگانه را در کاربرد ملک مشاهده می‌کنیم و لی بیگانگی از خود واژه ملک فهمیده نمی‌شود بلکه از ترکیب جمله و بافتار متن فهمیده می‌شود که نمونه آن در آیه 34 سوره مبارکه نمل است که به نقل از ملک سبا گفته است: قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً ۖ وَكَذَٰلِكَ يَفْعَلُونَ؛ وقتی صحبت از این است که پادشاهان وقتی وارد قریه‌ای می‌شوند آن را تباه کرده و عزی مردم را به افرادی خوار تبدیل می‌کنند سخن از ملکی است که به سرزمین دیگری وارد می‌شود نه ملکی که جز مردمان آن سرزمین است.(اذا دخلوا قریه) بنابراین مفهوم بیگانه بودن را می‌توان درک کرد ولی نه از خود واژه ملک بلکه از فرافکنی این واژه بر روی ترکیب جمله.
 
وی افزود: در مواردی در  قرآن که ما چنین قرینه در متن نداریم ملک می‌تواند کاملا در معنای پادشاه خودی به کار برود یعنی می‌توان گفت که آن مؤلفه معنایی بیگانه بودن در سطح تضمنی کاملا لغو و به فراموشی سپرده شده است و وقتی قرینه‌ نداشته باشیم ملک به معنای مطلق پادشاه است بدون آنکه موضوع بیگانه‌بودن مطرح است؛ مانند آیه 246 سوره بقره: طبق این آیه بنی اسرائیل از پیامبرشان خواستند که از خدا بخواهد پادشاهی برای آنان بفرستد و او هم طالوت را فرستاد که از خود قوم بنی اسرائیل است یعنی طالتوت فرد بیگانه نیست یا نمونه دیگر در سوره نمل است؛ وقتی هدهد به سرزمین سبا رسید بانویی را دید که پادشاه آنان بود؛ ملکه سبا هم از خود قوم سبا بود. بنابراین مؤلفه معنایی بیگانگی به عناون یک مؤلفه تضمنی در واژه ملک و مشتقات آن به فراموشی سپرده شده است.

بحث جالب تفسیری برگرفته از مفهوم ملک

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تصریح کرد: چیزی که این موضوع را جالب می‌کند و به بحث ما ارزش تفسیری می‌دهد مواردی در قرآن است که خداوند به عنوان یک پادشاه مطرح می‌شود؛ مثلا در سوره ناس خداوند به صورت ملک الناس معرفی شده است یا در سوره‌ دیگری که خدا «له ملک السموات و الارض» معرفی شده است و آیات متعدد دیگری هم هستند که سبب شده تا ملک به عنوان یکی از اسماء جلاله به عنوان نامی از نام‌های خداوند فهرست شود. در اینجا این بحث تفسیری جالب شکل می‌گیرد و آن اینکه وقتی ما خدا را به عنوان پادشاه آسمان‌ها و زمین و انسان‌ها به کار می‌بریم ما از ملک مفهوم مطلق پادشاه را می‌فهمیم یا مفهوم پادشاه بیگانه زیرا خداوند در عین اینکه ملک ناس است ولی یکی از مردم نیست.
 
پاکتچی با اشاره به فراموشی حلقه واسطه، گفت: 99 درصد واژگانی که در زبان عربی و زبان‌های دیگر به کار می‌روند محصول تحول واژگانی از زبان باستانی هستند و یک درصد امکان نوآوری وجود دارد بنابراین چیزی که در فرایند معناشناسی تاریخی مهم است آن است که بتوانیم مراحل مختلف تحول یک معنا را در نظر داشته باشیم و حلقه‌های واسط را شناسایی کنیم. در برخی موارد شاهد تحولات تاریخی هستیم یعنی حلقه‌های واسطه در مورد واژگان، گم شوند در این صورت احساس می‌کنیم واژگان قدیمی و جدید بی ارتباط با هم هستند در حالی که وقتی به حلقه واسط مراجعه کنیم مشکلات حل می‌شود و متوجه می‌شویم اشتراک لفظی در کار نیست و با فریاند تحول تدریجی مواجهیم؛ ریشه‌شناسی واژگان ظاهر و باطن یکی از نمونه‌ها در این زمینه است؛ ظاهر بر وزن فاعل از ریشه ظهر به معنای پشت گرفته شده است و ظاهر به معنای آنچه بر پشت است و باطن هم یعنی آن‌چه در شکم است. وقتی به آیه 3 سوره مبارکه حدید نگاه می‌کنیم؛ هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ کاملا مشاهده می‌شود حلقه واسطه این فرایند ساخت گم شده است و دلیل آن این است که درباره حقیقتی چون خداوند امکان به کاربردن تعابیر بد‌نمند وجود ندارد؛ وقتی در مورد خدا ظاهر و باطن را به کار می‌بریم دقیقا ظاهر را به معنای آشکار و باطن را به معنای نهان به کار می‌بریم نه پشت و شکم به عنوان اعضای مادی؛ در ترجمه‌های قرآن هم اینگونه است ولی واقعیت آن است که این دو واژه در اصل به همان معنای «آنچه در پشت و آنچه در شکم است» بوده است. بنابراین اینجا یک نمونه‌ای از فراموشی حلقه واسط را شاهدیم.
 
وی با اشاره به حلقه واسطه ناموجود در قرآن کریم، افزود: در مواردی مشاهده می‌کنیم که یک واژه از زمان ساخته شدن فرایندی را طی می‌کند ولی در قرآن کریم از آن استفاده نمی‌شود و ما در قرآن فقط معنای قبل و بعد را داریم و حلقه واسط را مشاهده نمی‌کنیم؛ یک نمونه از این واژگان، واژه انعام است که در زبان آفراسیایی از ریشه «نع» به معنای نرم‌بودن ساخته شده است. این ریشه با افزوده شدن «م» به عنوان پسوند ساخت صفت به این ریشه فعلی افزوده شده و صفت «نعم» را می‌سازد که به معنای مطلوب و دوست‌داشتنی بودن و نیکوبودن است. در عربی مدرن هم صورت وصفی از این ریشه به معنای نرم داریم و هم صورت فعلی نرم‌شدن.

انتقال از یک مفهوم به مفهوم دیگر در واژه انعام

پاکتچی تصریح کرد: گام بعدی گام معناشناختی است یعنی ما از معنای مطلوب بودن، نرم‌بودن و موجب آسایش و شادی به معنای مال منتقل شده و یک مفهوم اقتصادی می‌سازیم. در لغتنامه‌های عربی «منعم» به معنای کسی است که مال زیادی دارد لذا ما واژه‌هایی از ریشه نعم به معنای مال را در عربی داریم ولی این حلقه واسطه را در قرآن نداریم به تعبیر دیگر با وجود آن که در قرآن واژه نعیم به معنای نعمت به کار رفته ولی به معنای مال به کار نرفته است. واژه خیر که به معنای نیک و مطلوب است در فرایند معناشناسی به معنای مال قلمداد می‌شود؛ مثلا بیشتر مفسران گفته‌اند در آیه؛ انه لحب الخیر لشدید، خیر به معنای مال است نه مطلوب. خدا انسان را چون همواره میل به خیر دارد سرزنش می‌کند در حالی که اگر معنای خیر، نیکی و خوبی بود این سرزنش معنا نداشت.
 
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در پایان گفت: گام سوم در فرایند تحول، ساختن معنای دام از نعم است که تخصیص معنایی برای قومی است که شغل اصلی آنان امداری است. در عربی «نَعَم» به این معناست که جمع آن، انعام بارها در قرآن کریم به کار رفته است. در دیگر زبان‌ها هم چنین اتفاقاتی رخ می‌دهد. ‎   
انتهای پیام
captcha