به گزارش خبرنگار ایکنا، کمیسیون «فلسفه و روششناسی علوم انسانی اسلامی» از مجموعه برنامه هفتمین کنگره علوم انسانی اسلامی، امروز چهارشنبه 24 آبانماه در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
محمدرضا قائمینیک؛ عضو هیئت علمی دانشگاه رضوی، در این نشست با موضوع «بررسی بنیادهای فلسفی – نظری مفهوم قدرت در تبارشناسی فوکو و روششناسی بنیادین» سخنرانی کرد که در ادامه گزیده آن را میخوانید؛
تبارشناسی، بخشی از جامعه شناسی معرفت محسوب میشود و ما در جامعه شناسی معرفت به شرایط شکلگیری معرفت میپردازیم. اگر بخواهیم سؤال اصلی را در جامعه شناسی معرفت بررسی کنیم سؤال از امر ممکن است و به تعبیر دیگر سؤال این است که چه شرایط ممکنی باید لحاظ شود تا معرفت شکل بگیرد؟ بنده این را به سؤال اصلی درباره تبارشناسی تبدیل میکنم و میگویم سؤال اصلی تبارشناسی، پرسش از شرایط شکلگیری معرفت است. با توجه به این سؤال سعی کردهام در مقالهای که در این زمینه نوشتهام، با ارجاع به رساله تبارشناسی اخلاق نیچه توضیح دهم که نیچه چگونه با تکیه بر مفهوم قدرت، شرایط شکلگیری یک قضیه اخلاقی را توضیح میدهد.
نحوه شکلگیری معرفت از منظر حجتالاسلام پارسانیا
از نظر نیچه آنچه که شرایط شکلگیری اخلاق را ممکن میسازد قدرت و روابط قدرت و نسبتهایی است که ذیل این روابط ایجاد میشود. میشل فوکو در تحقیقات اولیه خود از دیرینهشناسی بهره میبرد و در مقاطعی با تأثیری که از تبارشناسی اخلاق نیچه میپذیرد روش تبارشناسی را در پیش میگیرد که تفاوت این دو با هم در تأثیر قدرت در شکلگیری روابط و موضوع علم و معرفت است. بنابراین آنچه از نظر فوکو برای شکلگیری شرایط معرفت اهمیت دارد روابط قدرت است.
بنده تبارشناسی را ذیل دو مفهوم توضیح دادهام که یکی تاریخیت معرفت است که از نیچه به بعد رایج شده است و البته توسط دیلتای و نوکانتیها هم مطرح شده و توسط فوکو هم پذیرفته شده و دیگر معرفت یک پدیده تاریخی محسوب میشود همانگونه که وبر اشاره میکند که در یونان، منطق محصول شرایط تاریخی یونان است همانگونه که علم آزمایشگاهی محصول آزمایشهای جهان امروز است.
مفهوم دوم هم قدرت و سیالیت آن است. در این راستا به رابطه قدرت و دانش پرداختهایم. نکته مهم این است که در جایی که معرفت و دانش محصول امری مستقل از ذهن نیست وجه متمایز کننده نظریات علمی، ایده تفاوت است. در واقع در کار میشل فوکو در تبارشناسی، این تفاوتها هستند که نظریات را به صدق و کذب میرسانند و این تفاوتها هم بر اساس روابط قدرت شکل میگیرند. با این روایت از تبارشناسی، بنده با استناد به روششناسی بنیادین حجتالاسلام والمسلمین پارسانیا سعی کردهام ببینم این مفهوم قدرت، چگونه در معنای اسلامی و سنتی معرفت، خودش را پیدا میکند. ما در اینجا باید دو مفهوم مهم را توضیح دهیم که یکی تاریخیت علم و معرفت و دومی مفهوم قدرت و تأثیر آن بر دانش است. درباره مفهوم تاریخیت، بر اساس درک سنتی، علم و معرفت محصول مطابقت با حقایق نفس الامری است. درباره حقایق بنیادین، حجتالاسلام پارسانیا تلاش میکنند شرایط تاریخی و اجتماعی موثر در شکلگیری معرفت را هم تا آنجا که ممکن است در شکل گیری نظریه علمی توضیح دهند.
تأثیر شرایط تاریخی بر شکلگیری علم
در توضیح تأثیر شرایط اجتماعی و تاریخی در علم که شرایطی متغیر هم هستند، ایشان به چند نکته با تأثیر از علامه طباطبایی و شهید مطهری اشاره میکنند. مسئله اول تلقی از دانشمند، به مثابه نوع متوسط است. صدرالمتألهین برای توضیح حرکت جوهری، انسان را نوع اخیر نمیداند بلکه او را نوع متوسط میداند بنابراین پس از اینکه انسان به حد ضرورت رسید امکان شکلگیری انواع متأخر در ذیل نوع متوسط وجود دارد. مسئله دیگری که ایده تاریخیت را به معنایی برای ما توضیح میدهد مسئله اعتباریات است که توسط علامه طباطبایی مطرح شده و دکتر پارسانیا از آن استفاده میکنند تا تأثیرات زمینههای تاریخی و اجتماعی در شکلگیری یک نظریه علمی را توضیح دهند.
بنده در مقالهام سعی کردم به مفهوم قدرت مراجعه کنم تا بتوانم از این زاویه، مواجههای انتقادی با تبارشناسی فوکو داشته باشیم. مفهوم قدرت توسط متکلمین به عنوان یکی از صفات الهی مطرح شده است و ایرادی که حکما به این مفهوم قدرت در نزد متکلمین میگیرند این است که این تعریف، خداوند را مجبور به قدرتورزی میکند لذا در مقابل، کسی همانند صدرالمتألهین، تعریف دیگری از قدرت بیان میکنند و آن را در ذیل قضایایی شرطیه مطرح کرده است و در این صورت امکان اینکه این تعریف، مصادیقی در قدرت انسانی داشته باشد وجود دارد. اگر این تعریف را درست بدانیم به نظر میرسد میتوانیم مسئله قدرت را به مثابه امکانی برای انسان در نظر بگیریم یعنی بگوییم انسان امکان اعمال قدرت دارد یا ندارد.
به نظر میرسد این تعریف از یک سو، تعریف امکانی قدرت در نظریه فوکو را در برمیگیرد و در عین حال این امکان را در ذیل جهانِ صرفا انسانی هم تعریف نمیکند بلکه قدرت را به عنوان یکی از صفات ذاتی الهی هم میپذیرد. با این تعریف از قدرت و رابطهای که قدرت با علم دارد میتوان توضیح داد که چگونه روابط قدرت میتواند مقوم علم باشد و در عین حال گرفتار تاریخیت محض و نسبیگرایی معرفتی نشود.
کمتوجهی محققان به تفکیک وجوب اعتباری
همچنین جواد محمدزاده، فارغالتحصیل رشته الهیات از دانشگاه امام صادق(ع) در این کمیسیون با موضوع «اطلاق و تقیید در وجوب اعتباری و لوازم آن در کنش از منظر علامه طباطبایی» سخنرانی کرد که در ادامه گزیده آن را میخوانید:
یکی از مباحث اصلی در علوم انسانی، مسئله اعتباریات است که علامه طباطبایی به تأسی از اساتید خود از جمله محقق اصفهانی، آن را به صورت مفصل بیان کردهاند. پیرامون این نظریه و مخصوصا اعتبار وجود، مباحث زیادی انجام شده است و مقالات و رسالههای متعددی در اینباره نوشته شده است اما یکی از زوایای مغفول، موضوع تفکیک وجوب اعتباری به اطلاقی و تقییدی است. علامه طباطبایی در یکی از رسائل خود ابعاد این موضوع را باز کردهاند اما این رساله چندان مورد توجه قرار نگرفته است.
علامه طباطبایی، وجوب اعتباری را نوعی تقیید از وجوب حقیقی میدانند. در منطق هم درباره نسبت محمول و موضوع صحبت میشود. این وجوب در عالمِ خارج، مطلق و مقید است. علامه طباطبایی معتقد است که وجوب در درون نفس انسان هم میتواند مطلق یا مقید باشد اما معنای تقیید در وجوب چیست؟ یعنی نفس انسان وقتی چیزی را برای خود واجب میداند گاهی مقیدا و گاهی علیالاطلاق، آن امر را واجب میداند. علامه طباطبایی، میفرمایند اگر از شما پرسیده شود چرا فلان کار را انجام ندادید شما عذر میآورید و این عذر، یک قید است چون هر قوهای در درون انسان، فعل ملایم با خودش را میخواهد مثلاً قوه غضب، اقتضای فعل غضبی را دارد.
تفاوت فعل تقییدی و اطلاقی
اما سؤال این است که پذیرش این بحث چه نتایجی در علوم انسانی دارد؟ برداشتی که میتوان بر اساس مبانی علامه طباطبایی داشت این است که اراده در نفس انسان، از وجوب برمیخیزد یعنی انسان تا چیزی را بر خودش واجب نکند اراده آن هم محقق نمیشود چراکه اراده وابسته به وجوب است و وقتی وجوبی مقید شد یعنی اراده انسان نسبت به آن فعل ضعیف شده است.
اما اگر انسان به نحوه اطلاقی، آن موضوع را بر خود واجب کرد، هیچ تخلفی در اجرای آن نخواهد داشت. لذا میتوانیم صورتهای مزاحم را شناسایی و در موقعیتهای مختلف از جمله فردی و اجتماعی این قیود که بر فعل یک قوه عارض میشوند را پررنگ کنیم. اینکار ثمرات اجتماعی و تربیتی زیادی در پی دارد.
انتهای پیام