«تمامیت خرد»؛ طرحی برای امروز و فردا/ رویکرد انسان‌وارانه مؤلف به مسائل فرهنگی
کد خبر: 4035732
تاریخ انتشار : ۲۳ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۹:۰۰
به بهانه دومین سالگرد درگذشت جهادگر فرهنگی؛

«تمامیت خرد»؛ طرحی برای امروز و فردا/ رویکرد انسان‌وارانه مؤلف به مسائل فرهنگی

کتاب «تمامیت خرد؛ برداشت‌هایی از حکمت‌های نهج‌البلاغه» آخرین اثر مرحوم داریوش اسماعیلی، معاون فرهنگی سابق جهاددانشگاهی واحد اصفهان بود که به گفته کارشناسان، تبلور اندیشه، رفتار و منش فرهنگی نویسنده آن بوده و کلمات قصار امیرالمؤمنین(ع) را به زبان ساده و روان و متناسب با نیازهای روز جامعه شرح داده است.

طرح جلد کتاب تمامیت خرد اثر داریوش اسماعیلی

داریوش اسماعیلی، معاون فرهنگی سابق جهاددانشگاهی واحد اصفهان و جهادگر نمونه، روز ۲۳ بهمن‌ماه ۱۳۹۸ بر اثر ایست قلبی درگذشت. وی دانشجوی رشته ژئوفیزیک دانشگاه تهران در مقطع دکترا، کارشناس اداره‌کل سیاسی وزارت کشور در دهه ۷۰، عضو هیئت علمی جهاددانشگاهی واحد اصفهان، عضو هیئت مدیره روزنامه اصفهان زیبا و از رزمندگان و جانبازان لشکر ۱۴ امام حسین(ع) در هشت سال دفاع مقدس بود. سلسله یادداشت‌های شرح حکمت‌های نهج‌البلاغه با عنوان «حکمت‌های امیر» و یادداشت‌هایی در شرح مناجات شعبانیه و دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان به قلم وی در خبرگزاری ایکنا شعبه اصفهان منتشر شده است. کتاب «تمامیت خرد؛ برداشت‌هایی از حکمت‌های نهج‌البلاغه»، آخرین اثر وی بود که پس از درگذشت آن مرحوم برای چاپ و انتشار آماده شد. خبرگزاری ایکنا در اصفهان به مناسبت دومین سالگرد درگذشت مرحوم داریوش اسماعیلی، نشستی به‌منظور نقد و بررسی این کتاب با حضور حجت‌الاسلام جعفر شانظری، عضو هیئت علمی گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه اصفهان و علی‌اصغر باباصفری، استاد بازنشسته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان برگزار کرد که مشروح این نشست را در ادامه می‌خوانید.

ایکنا ـ به‌عنوان شروع بحث، ارزیابی شما از این اثر به لحاظ جهت‌گیری رویکردهای تفسیری و تدبری در فهم متن چیست؟ فکر می‌کنید مؤلف در مقام برداشت از متن، چقدر توانسته است به معنای آن نائل شود؟

شانظری: من پاسخ به این سؤال را در دو بخش ارائه می‌دهم؛ یکی درباره شخصیت مؤلف کتاب و دیگری درباره ویژگی‌های متن آن. مرحوم اسماعیلی به‌عنوان نویسنده کتاب چند ویژگی بسیار خوب و مطلوب داشت؛ اول اینکه فی‌نفسه شخصیتی فرهنگی محسوب می‌شد که هم از هویت، اندیشه و ایده فرهنگی برخوردار بود و هم رفتار فرهنگی داشت. در میان افراد فرهنگی، کسانی یافت می‌شوند که ایده‌پرداز فرهنگی یا اهل قلم هستند، ولی رفتار و منش آنها تبلور فرهنگی ندارد. مرحوم اسماعیلی انصافاً از افرادی بود که اندیشه‌اش تبلور زیادی در رفتارش داشت و اینکه قرآن بر ایمان و عمل صالح به‌صورت توأمان تأکید می‌کند، نشانه این است که درون یا همان اندیشه در برون یا همان رفتار بروز و ظهور دارد. در جامعه امروز ما افراد زیادی هستند که ادعای دینداری و ایمان آنها گوش فلک را کر می‌کند، ولی در رفتار و گفتار آنها هیچ بروز و ظهوری از دین و دینداری وجود ندارد.

مرحوم اسماعیلی براساس شخصیت و هویتی که یافته بود، بسیار دغدغه فرهنگی داشت. در شورای فرهنگ دانشگاه، ایده‌ای که ایشان ارائه می‌داد، یا سخنی که در ارتباط با مباحث مطرح می‌کرد، نشان‌دهنده دغدغه‌مندی فرهنگی ایشان بود. کسانی که دغدغه فرهنگی دارند، انصافاً نسبت به مسائل فرهنگی به نحو شایسته و بایسته‌ای می‌توانند عمل کنند و این از ویژگی‌های ایشان بود.

ویژگی دیگری که در همین راستا می‌خواهم به آن اشاره کنم، رویکرد مرحوم اسماعیلی به مسائل فرهنگی بود، ایشان رویکردی انسان‌وارانه به مسائل فرهنگی داشت، یعنی این را معیار قرار نمی‌داد که تفکر و گرایش یک دانشجو یا استاد یا تشکل با تفکر و گرایش خودش همخوانی دارد یا نه، بلکه نگاهی انسان‌وارانه به آنها داشت. این نگاه انسان‌وارانه، خیرخواهانه هم بود، یعنی می‌خواست مشکلات پیش آمده به نحو مناسبی حل شود و این بسیار مهم است. گاهی افراد در مقام حذف صورت‌مسئله برمی‌آیند، ولی ایشان این‌طور نبود و انصافاً شخصیت ممتازی به‌لحاظ فرهنگی بود. علاوه بر این، ایشان در جایگاه خودش قرار داشت که در بحث مدیریت سیاسی و اجتماعی نکته مهمی است.

باباصفری: فکر می‌کنم در این جمع، هیچ کس به‌ اندازه من سابقه آشنایی با مرحوم اسماعیلی نداشته باشد. سال ۶۳ که وارد دانشگاه اصفهان شدم و در انجمن اسلامی دانشجویان فعالیت می‌کردم، با ایشان آشنا شدم و این دوستی عمیق، دیرینه، مستمر و پیوسته، ۳۵ سال به طول انجامید، تا زمانی که ایشان به رحمت خدا رفت. چیزی که من در وجود این مرد می‌دیدم، صداقت و راستی و پاکی و همخوانی حرف و عمل بود و هیچ نوع دوگانگی و دورویی و دورنگی در وجودش دیده نمی‌شد. واقعاً نوعی صفای باطنی داشت که برای من بسیار درس‌آموز بود. من با ایشان مراودات زیادی داشتم و حتی به منزلشان رفت‌وآمد می‌کردم. مرگ ایشان ضایعه بزرگی بود که هنوز برای من سخت و سنگین است و باورم نمی‌شود که از میان ما رفته است. ایشان آن‌قدر وارسته بود که در روزهای آخر زندگی‌شان احساس می‌کردم از دنیا بریده شده و خودش را آماده سفر می‌کند و این در گفتار و رفتارش کاملاً مشخص بود.

از همان ابتدا که در شورای مرکزی انجمن اسلامی با ایشان بودم، منش و تیپ شخصیتی‌شان، علمی و فرهنگی و مبتنی بر مطالعه و دانش بود و اهل کار اجرایی نبود، نه اینکه در این حوزه ضعیف باشد، ولی بیشتر بعد علمی و فرهنگی داشت و با هم در کلاس‌های فلسفه شرکت می‌کردیم که انصافاً ایشان چند سر و گردن از همه ما بالاتر بود و اشراف و احاطه عمیقی نسبت به مسائل و موضوعات داشت. با آقای مبلغ نیز جلساتی داشتیم که ایشان در آن جلسات بسیار خوش می‌درخشید و با مطالعه، حضور پیدا می‌کرد. ایشان نسبت به مشکلات شخصی افراد حساس بود، واکنش نشان می‌داد و همراهی و دلسوزی می‌کرد. مشکلاتی که برای شخص من در دانشگاه پیش آمد، ایشان در جریان آنها قرار داشت، خیلی تأسف می‌خورد و همراه و همدل بود. این اواخر بسیار می‌نوشت، به‌گونه‌ای که حوصله من با نوشته‌های زیاد ایشان سر رفته بود و حدود یک ماه قبل از فوتشان، چند بار خواستم به محل کار ایشان بیایم و بگویم چرا این‌قدر می‌نویسی، ولی در نهایت انگار کسی مرا از این کار منصرف می‌کرد. بعد که ایشان از دنیا رفت، با خودم گفتم احساس می‌کرده که رفتنی است و باید هر چه سریع‌تر مطالبش را در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک می‌گذاشته و هر چه را داشته، آشکار می‌کرده است. جای ایشان بسیار خالی‌ست و جزو معدود افرادی بود که فقدانش برای من بسیار سخت و سنگین است. ان‌شاءالله خداوند ایشان را با علی بن ابیطالب(ع) محشور کند که علاقه تامی به آن حضرت داشت و رفتارش نیز رفتار علوی بود.

ایکنا ـ مؤلف کتاب با تفسیر و برداشت خودش چقدر به معنای واقعی متن نائل شده است؟ در تفسیر هرمنوتیک گفته می‌شود که فهم متن مبتنی بر تفسیر بوده و تفسیر برای به زبان درآوردن متن است.

شانظری: اولاً روح تواضع و صداقت و پاکی ایشان در قلم‌شان نیز نمایان است و همان‌طور که اشاره کردید، مؤلف در مقدمه کتاب، جایگاه و شأن خودش را دورتر از این می‌داند که بخواهد شرح‌دهنده کلمات گهربار و حکیمانه مولی‌الموحدین علی(ع) تلقی شود. ثانیاً دغدغه فرهنگی ایشان در این کتاب نیز خودش را نشان داده است، به این دلیل که فرازهایی از کلمات امیرالمؤمنین(ع) استخراج کرده و درباره آنها به‌طور خلاصه و فشرده سخن گفته که مورد نیاز و دغدغه جامعه امروز ماست و سلیقه خوب مؤلف را در انتخاب فرازها نشان می‌دهد. در روایات نیز توصیه شده که افراد عالم به زمانه خود باشند و مسائل و مشکلات و آسیب‌های فرهنگی جامعه خودشان را بدانند و به آنها بپردازند. شرح‌های گوناگونی از نهج‌البلاغه وجود دارد، ولی همه با همان قلم قدیمی و در تحلیل مباحث کلامی است.

جعفر شانظری عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان

نکته سوم، همان‌طور که در عنوان کتاب آمده، برداشت‌های بسیار لطیف و دقیق از کلمات امیرالمؤمنین(ع) است که لطافت و ذوق هنری مؤلف را نشان می‌دهد. قلم نویسنده نیز به‌روز است، یعنی جوان‌پسند محسوب می‌شود و مخاطب را خسته نمی‌کند. البته گاهی در متن، جمله یا حدیثی از ائمه(ع) یا دیگران نقل شده، ولی به منبع و مأخذ آن اشاره نشده، که بهتر است در تجدید چاپ این مورد لحاظ شود.

در خصوص حکمت اول نهج‌البلاغه که می‌فرماید: «كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ، لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ؛ به‌هنگام بروز فتنه چون اشتر دو ساله باش كه نه پشتى استوار دارد كه بر آن سوار توان شد و نه پستانى شيرده كه از آن شير توان دوشيد»، نویسنده از چند نکته شیوا و شیرین استفاده کرده است و می‌گوید معمولاً فتنه سری دارد که انسان نباید تسلیم هیچ یک از دو سر شود. یک سر آن به‌ طرف «لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ» است، یعنی کسی که در فتنه به‌دنبال سلطه، قدرت، زورگویی و به‌ کرسی نشاندن حرف خود می‌گردد، در اینجا انسان مؤمن و زیرک سعی می‌کند زیر بار این ظلم و زور و استبداد نرود. سر دیگر فتنه می‌خواهد از انسان به‌عنوان ابزار استفاده کند. شتر معمولاً از صبر و تحمل و استقامت برخوردار است و انسان در بحران‌هایی که به‌لحاظ سیاسی و فرهنگی در جامعه رخ می‌دهد، مثل فتنه، باید بسیار صبور و باتحمل باشد و نه زیر بار این طرف برود که می‌خواهد سلطه‌جویی کند و نه زیر بار طرف دیگر که می‌خواهد انسان را بدوشد و از او استفاده ابزاری کند.

این‌ها نکات بسیار لطیفی است و نشان می‌دهد که در چنین موقعیت‌هایی باید استقلال خود را حفظ کنیم. یا مثلاً در فراز دومی که ایشان انتخاب کرده، حکمت اینکه چرا انسان باید استقلال داشته و خودش محور باشد، برخورداری از کرامت ذکر کرده است. سپس از برخی صفاتی که باعث لگدمال شدن کرامت انسانی می‌شود، استفاده کرده؛ مثل طمع، حرص، اظهار عجز و ناتوانی و اظهار مشکلات و نادارایی‌ها. اگر کرامت و عزت انسانی لگدمال شود، نمی‌تواند استقلال خود را حفظ کند.

اصل جملات از امیرالمؤمنین(ع) است، ولی استفاده‌های خوبی که ایشان به‌عمل آورده، مدنظر من است که نشان می‌دهد افراد کم‌ظرفیت، بخیل و حریص کرامت انسانی خود را لگدمال می‌کنند و هیچ‌گاه در هیچ صحنه‌ای نمی‌توانند استقلال داشته باشند، لذا یا ابزار دست قدرتمندان و مستبدان قرار می‌گیرند، یا ابزار دست کسانی که به دنبال استفاده ابزاری از آنها هستند. سپس جمله‌ای درباره جامعه شبه مدرن یا جامعه امروزی ما می‌آورد و به صفاتی اشاره می‌کند که باعث می‌شود انسان در جامعه مدنی جرئت برداشتن گام‌های بلند را نداشته باشد. ترس باعث می‌شود که انسان زیاد دوراندیش نباشد و فقر و تنگدستی و نگاه‌های مبتنی بر قناعت نمی‌تواند در توسعه، جامعه را همسو با تمدن امروزی حرکت دهد. در مقابل، صبر، شجاعت، ورع و پاکی صفاتی است که می‌تواند انسان را از این حالت نجات دهد.

به‌طور خلاصه و براساس فرازهایی که موفق به خواندن آنها شدم، انصافاً کتاب هم قلم به‌روز و بسیار خوبی دارد و هم برداشت‌ها و نکاتی که از جملات به زبان روز استخراج شده، همان‌طور که گفتم، حاکی از دغدغه فرهنگی نویسنده است.

ایکنا ـ یعنی جهت‌گیری کلی را در راستای اندیشه فرهنگی می‌دانید.

شانظری: بله. فکر می‌کنم دغدغه فرهنگی نویسنده در قلم وی بسیار بروز کرده و رویکرد، همان جنبه‌های فرهنگی بوده و وارد تفسیرهای کلامی و نظری نشده و جملات را بیشتر از جنبه اقدام و عمل و کاربرد تفسیر کرده است که می‌توان گفت کتاب مفیدی برای جامعه امروزی ما محسوب می‌شود.

ایکنا ـ آقای اسماعیلی بعضاً در جلسات، ۱۵ تا ۲۰ دقیقه فقط راجع به یک کلمه از منظر لغت‌شناسی، معادل انگلیسی و ریشه آن و همچنین تاریخ آن کلمه در عربی صحبت می‌کرد.

شانظری: تبارشناسی واژگان.

ایکنا ـ نمی‌دانم این حرف درباره دانش و لغت‌شناسی ایشان تصدیق می‌شود یا خیر؛ بعضاً به ایشان گفته می‌شد این حرف‌هایی که می‌زنید، بخش زیادی از آنها حرف‌های خودتان است، چه اصراری دارید که این‌ها را به نهج‌البلاغه ارتباط دهید. مرحوم اسماعیلی جواب می‌داد که مستمسک می‌خواهد، همین که این متن را می‌خوانم، بسیاری از این مطالب به ذهنم متبادر می‌شود. واقعیت امر این است که شاید این حرف از نظر عده‌ای وارد نباشد، ولی بخش‌های زیادی از این مطالب حرف‌های خود ایشان است، یعنی حکمت‌های نهج‌البلاغه و دعاهای ماه رمضان ممکن است بهانه‌ای برای آن تراوشات و تجربه زیسته‌ای باشد که در حوزه فرهنگ و اندیشه در طول همه این سال‌ها داشته، ولی این متون بهانه و مستمسکی می‌شود تا این حرف‌ها را بنویسد و مکتوب کند.

شانظری: صحبت شما دو بخش داشت؛ یکی بحث تبارشناسی واژگان که در این کتاب، این‌طور نیامده است، ولی کلمات کلیدی را در دو خط با عبارات گوناگون معنا کرده و محصول آن را در اینجا آورده و به زیبایی هم معنا کرده، مثلاً طمع را با عباراتی همچون حرص بر چیزی، چشم‌داشت زیاد و تمایل شدید نفس از روی آزمندی توضیح داده است. بنابراین، بخش اول صحبت شما مبنی بر توجه ایشان به این موضوع تأیید می‌شود.

در رابطه با بخش دوم صحبت شما، از این زاویه نگاه می‌کنم تا مؤید ایشان باشم و آن اینکه وقتی از اسطوره بودن و جاودانگی قرآن و نهج‌البلاغه سخن می‌گوییم، هنر باید این باشد که آنها را به زبان روز و با اندیشه نو تفسیر کنیم، مثل کاری که اساتید ادبیات با اشعار بزرگان می‌کنند، درست مثل اینکه اکنون در زمان ما حضور دارند و وضعیت جامعه را در اشعار خود تشریح می‌کنند. وقتی اندیشه‌ها پشتوانه کلام بزرگ و سترگی باشد، بهتر می‌تواند مورد بهره‌برداری قرار گیرد.

ایکنا ـ مرحوم اسماعیلی در خصوص واژه‌ها حساسیت داشتند که معانی مختلف را مدنظر قرار دهند و این موضوع در نوشته‌های دیگر ایشان نیز بسیار برجسته بود.

شانظری: این یک واقعیت است که بازگرداندن واژه به صرف ترجمه غلط است، چون هر واژه‌ای در چارچوب فرهنگ و اندیشه خاصی شکل می‌گیرد و اگر نتواند همراه این فرهنگ و اندیشه بازتاب پیدا کند، آن ترجمه نادرست است، مثلاً اگر پرسیده شود خوف در عربی به چه معناست، بلافاصله می‌گوییم ترس، که ترجمه‌ای کاملاً غلط است. ترس حالتی طبیعی در انسان است و حتی حیوان نیز دچار آن می‌شود، ولی خوف به معنای آینده‌نگر بودن است، به لحاظ دلهره، ترس و تردید؛ مثلاً پدری را در نظر بگیرید که دخترش قرار است ازدواج کند. این پدر ابتدا دغدغه و دلهره این را دارد که آیا آینده دخترش بسامان خواهد بود یا خیر؛ به این دغدغه و دلهره، خوف گفته می‌شود. ما نمی‌دانیم در آینده چه تقدیری برایمان رقم می‌خورد و عاقبت‌مان چه می‌شود، بنابراین نوعی دلهره نسبت به آینده داریم. در اینجا، قرآن به زیبایی می‌گوید: «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مى‌‏شوند» چون اولیای الهی به مقام رضا و تسلیمی رسیده‌اند که معتقدند هر چه خدا بخواهد، خیر است. بنابراین، بسیار مهم است که واژه قرآنی خوف، ترس معنا شود، یا آنچنان‌ که در این کتاب ترجمه شده است و میان این دو تفاوت زیادی وجود دارد. دغدغه نویسنده در ترجمه و توضیح واژه‌ها، آن هم در چند خط و عبارت، برای این است که محتوای کلام را به مخاطب انتقال دهد.

ایکنا ـ یکی از دلایل بدفهمی متون دینی نیز شاید همین باشد که لغات را فقط به همان معنای مرسوم‌شان در نظر می‌گیریم.

شانظری: دقیقاً. یا با فرهنگ خودمان می‌فهمیم، در حالی که آنچه ما می‌فهمیم، با رستنگاه آن واژه در آن اندیشه و فرهنگ مغایرت دارد.

باباصفری: در یک جمله می‌توانم بگویم که این کتاب، آیینه شخصیت و زندگی مرحوم اسماعیلی است. وقتی این کتاب را می‌خواندم، با توجه به انس و الفت و ارتباط دیرینه‌ای که با ایشان داشتم، حرکات و سکنات و برخوردهایشان را می‌شناختم و حتی بعضاً شاهد مسائل خصوصی‌شان بودم، واقعاً شخصیت ایشان را در این کتاب متبلور می‌دیدم.

علی‌اصغر باباصفری استاد بازنشسته دانشگاه اصفهان

مطالبی را که می‌خواهم بگویم، در دو بخش ارائه می‌کنم. یکی، بعضی از اشکالاتی است که به ذهنم رسید و دیگری، بعضی از محاسن کتاب. چون بحث نقد مطرح است و نقد نیز در اصل لغت، به دانه برداشتن مرغ از روی زمین گفته می‌شود که نوک می‌زند و هر دانه‌ای را که می‌خواهد برمی‌دارد، منتقد نیز بر یک سری نکات مثبت یا منفی انگشت می‌گذارد.

یکی از نکاتی که در این کتاب بسیار به چشم می‌خورد، همان‌طور که اشاره شد، نداشتن ارجاع است. نویسنده مطالب زیادی را از بزرگان علم و ادب و فرهنگ و شاعران و نویسندگان بزرگ نقل قول کرده، ولی هیچ ارجاع و مأخذی از آنها به دست داده نشده است و این نشان می‌دهد که ایشان این مطالب را از ذهن و حافظه خود نقل کرده، یعنی وسعت معلومات و دایره اطلاعاتش به قدری وسیع بوده که در ذهنش ماندگار شده است. ایشان اهل مطالعه بود و مطالعات متنوع و متعدد داشت. به تبع این اشکال، باید به نداشتن فهرست منابع و مآخذ در این کتاب اشاره کرد. با اینکه به منابع زیادی استناد داده شده، ولی هیچ فهرست منابع و مآخذی در کتاب وجود ندارد.

اشکال دیگری که در کتاب وجود دارد و البته به نویسنده مربوط نمی‌شود، وجود غلط‌های تایپی است، به‌خصوص در عبارات عربی و اعراب‌گذاری‌ها که برای رفع این اشکال، بهتر بود عبارات از یک متن دیگر کپی می‌شد. ما معمولاً به دانشجویان‌مان در مقاطع ارشد و دکترا می‌گوییم که اگر می‌خواهید از آیات قرآن در نوشته‌های خود بهره ببرید، از متن‌های موجود کپی کنید، تا اعراب‌ها دقیقاً حفظ شود.

نکته دیگر، به برداشت‌های استحسانی مربوط می‌شود که ایشان داشته است. نظرات متعددی درباره درستی یا نادرستی این برداشت‌ها وجود دارد و الزاماً این نوع برداشت نمی‌تواند حقیقت مطلب را بیان کند؛ مثلاً ابوالفتوح رازی در تفسیر قرآن خود به نام روض‌الجنان، درباره حروف مقطعه قرآن معتقد است که اگر موارد تکراری این حروف را حذف کنیم، از باقی‌مانده آنها این جمله به دست می‌آید: «صراط علی حق نمسکه؛ راه علی بر حق است و ما آن را حفظ می‌کنیم»، متقابلاً اهل سنت نیز با همین حروف مقطعه، جمله دیگری ساخته و گفته‌اند: «صح طریقک مع السنه؛ راه تو وقتی صحیح است که از اهل سنت باشی.»

تعدادی برداشت‌های استحسانی در نوشته‌های مرحوم اسماعیلی دیده می‌شود و چنانکه خود ایشان نیز در مقدمه می‌گوید، این‌ها برداشت‌های یک شیعه دوستدار اهل بیت(ع) است که از منظر خودش انجام داده و با تواضع تمام اعلام کرده که هیچ ادعایی هم ندارد.

نکته دیگری که می‌توان به آن اشاره کرد، استفاده بجا و مناسب از مطالب مرتبط با موضوع هر حکمت است که از فرهنگ‌ها، ادیان و شاعران مختلف انتخاب شده و به‌عنوان یک فرد اهل ادبیات، این موضوع برای من تحسین‌برانگیز بود. از طرف دیگر، ایشان برای یافتن شرایط و موقعیت زمانی و مکانی صدور این کلمات نیز تلاش کرده که درخور توجه و تأمل است و به فهم مطلب بسیار کمک می‌کند. همچنین ایشان تلاش کرده است تا حکمت‌ها را مطابق با شرایط و اوضاع اجتماعی امروز ایران و نه صرفاً شرح مطلق آنها که یکی از ویژگی‌های عمده شرح‌های موجود است و نیز با توجه به دیدگاه و مشی سیاسی، فکری و فرهنگی خودش بیان کند. به معنای واقعی کلام می‌توان گفت سیاست ایشان عین دیانتش و دیانت ایشان عین سیاستش بود. مصداق این جمله مرحوم مدرس را در کلام مرحوم اسماعیلی یافتم و می‌بینم.

توجه به نکات دقیق، باریک و ظریف و پرداختن به لطایف کلام امام علی(ع)، یکی از ویژگی‌های بارز این کتاب است؛ ظرایفی که در نگاه اول با خواندن متن به راحتی دریافت نمی‌شود و مرحوم اسماعیلی در این خصوص دقت بسیاری به خرج داده که نشان می‌دهد حاصل تأملات عمیق ایشان است و ناگهانی و باری به هر جهت نیست.

نکته دیگر اینکه، از موضوعات علمی مختلف به‌صورت کاربردی در تبیین کلام حضرت استفاده شده است. همچنین باید به وسعت معلومات و گستره اطلاعات عمومی مؤلف اشاره کرد که نشان می‌دهد ایشان اهل مطالعه و فرهنگ بوده و این مطالعه نیز تک‌بعدی نبوده است. این وسعت اطلاعات عمومی در جای ‌‌‌جای کتاب دیده می‌شود. نکته مهم دیگر اینکه، ایشان ذهنی دقیق، ریاضی، هندسی و فلسفی داشت و این هندسه ذهنی منجر به این شد که ایشان بتواند باریکه‌ها و دقیقه‌ها را در کلام حضرت دریافت کند. در یک کلام می‌توان گفت، ایشان دارای هندسه ذهنی دقیق، منسجم و هدفمندی بود.

در این کتاب، از تصاویر نقاشی گرفته تا تصاویری که جنبه نمادین دارد نیز برای بیان مقصود استفاده شده است که از محاسن کتاب محسوب می‌شود و نشان می‌دهد ایشان به منابع دیگر نیز توجه داشته است.

نکته دیگری که باید اشاره کرد، تعاریف ارائه شده از سوی مؤلف است که اصطلاحاً جامع و مانع هستند، همان‌طور که علمای منطق می‌گویند تعریف باید دارای جامعیت و مانعیت باشد. عمده این تعاریف را می‌توان مصداق کامل، صحیح و کاملاً علمی موضوعات دانست و حتی می‌توان به آنها استناد کرد.

ایشان بدون اینکه ادعای عرفان را مطرح کند، یا دعوت به آن داشته باشد و یا حتی مباحث عرفانی در کتاب مطرح شده باشد، خواننده را به‌صورت عملی به وادی عرفان، سیر و سلوک و تهذیب نفس می‌کشاند و همین مسئله، نشان از سلوک عملی و روحی آن مرحوم دارد. از طرف دیگر، با توجه به تلفیق علوم و فنون و مباحث مختلف و نیز استفاده از تصاویر، می‌توان گفت کتاب از این نظر، منحصر‌ به‌فرد است و شخصاً در میان شروحی که بر نهج‌البلاغه نوشته شده است، چنین موردی سراغ ندارم. ممکن است به‌صورت پراکنده، یک جمله یا کلام حضرت به شیوه امروزی شرح و تبیین شده باشد، ولی اینکه این تعداد از حکمت‌های نهج‌البلاغه با مجموعه‌ای از ویژگی‌هایی که به آنها اشاره شد، در یک‌جا جمع شده باشد، تا جایی که اطلاع دارم، نمونه و سابقه‌ای ندارد.

نکته دیگر اینکه، انتخاب کلمات قصار کاملاً حساب شده و هدفمند است و تلاش شده تا مسائل مبتلابه و نیازهای جامعه امروز مثل نفاق و دورویی، تملق و چاپلوسی، ریاکاری، دنیاطلبی و فراموشی آخرت، توجه دادن به اخلاقیات، نگاه عقلانی به امور و در یک کلام، ترویج خردگرایی و تکیه بر خرد، به زبان ساده و روان بیان شود که مؤلف به خوبی از عهده این کار برآمده است.

ایکنا ـ شما نیز معتقدید که جهت‌گیری کلی کتاب در راستای اندیشه فرهنگی مرحوم اسماعیلی است؟

باباصفری: بله کاملاً. ایشان به‌عنوان یک چهره فرهنگی، نوع رفتار و سلوکش این‌گونه بود و شخصیت فرهنگی‌اش در کلامش نیز بروز داشت.

ایکنا ـ مرحوم اسماعیلی بسیار تحت تأثیر دکتر شریعتی قرار داشت و این موضوع در نوشته‌های ایشان بسیار مشهود بود. درست است که ایشان در کتاب «تمامیت خرد» تلاش می‌کند با زبان روز صحبت کند، ولی نوعی تأثیرپذیری فکری از کلام شریعتی در آن مشهود است. آیا شما نیز قائل به تأثیرپذیری مرحوم اسماعیلی از نویسنده یا جریان خاصی هستید؟

باباصفری: ایشان به دکتر شریعتی علاقه‌مند بود، همان‌طور که این علاقه‌مندی را نسبت به شهید مطهری داشت. برای من به‌طور خاص، بروز و ظهور یک چهره در این کتاب مشهود نیست. مرحوم اسماعیلی علاقه‌مند و تحت‌تأثیر بود، ولی در این کتاب نمی‌توان این موضوع را به‌طور واضح و روشن اثبات کرد که مثلاً غلبه با تفکر دکتر شریعتی است، در حالی که این‌طور نیست و در بسیاری از موارد، غلبه با تفکر شهید مطهری و حتی افراد دیگر است. در واقع، ایشان از هر خرمنی، خوشه‌ای چیده و حاصل آن تربیت دینی، فرهنگی و اجتماعی که طی سالیان متمادی پیدا کرده، در کلام ایشان می‌بینیم، جدا از سلوک عملی‌شان که انسانی کاملاً وارسته و به معنای واقعی، بی‌تعلق به دنیا بود.

شانظری: اصلاً نمی‌توان اثر قلم یا اندیشه خاصی را در این کتاب استشمام کرد و انصافاً این‌طور نیست که قلمش تبلور اندیشه دیگری باشد و دقیقاً اندیشه خودش است.

انتهای پیام
captcha