به گزارش ایکنا؛ برنامه درسهایی از قرآن با سخنان حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی طی ماه رمضان، هر شب به غیر از جمعهها ساعت ۱۸:۱۵ از شبکه اول سیما پخش میشود.
شنبه، سیزدهم اردیبهشتماه ۹۹، شاهد پخش قسمت دیگری از این برنامه بودیم که سال گذشته در جوار حرم امام رضا(ع) ضبط شده است. در ادامه مشروح هفتمین برنامه درسهایی از قرآن ماه رمضان المبارک ۱۴۴۱ هجری قمری را میخوانید؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحثمان چند جلسه در مورد این بود که سر سفره قرآن، درسهایی از قرآن که گوش میدهیم موضوع ما درآمد و تولید و مصرف و هرشبی یک زاویهای را بحث کنیم. امشب این زاویه را بحث میکنیم. فلسفه تفاوتها چیست؟ خود قرآن گفته به همه مردم یکسان نمیدهیم. «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ» قاری: «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ» (نحل/71) خداوند به بعضی بیشتر و به بعضی کمتر میدهد. این یک.
آیه زیاد داریم، جای دیگر میفرماید: «نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ» قاری: «نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ» (زخرف/32) ما معیشت مردم، خرجی مردم را تقسیم میکنیم. حالا چرا؟ یکی را دیروز گفتیم که اگر یک جایی خدا یکجا را کم گذاشت، یک چیزی را جبران میکند، این بحث جلسه قبل بود، قدش بلند است، ماشاءالله چه قدی دارد، بعد میگوید: نه، «ماد القامه» بعد میگوید: «قصیر الهمه» همتش کم است. در یک رشته موفق است و در یک رشته شکست میخورد. این یکی از دلایل است که حضرت امیر در نهجالبلاغه میفرماید. هیچکس از همه جهات نمره صفر نمیآورد. ممکن است یکجا در کنکور رد شود، در صنعت نبوغ داشته باشد. در صنعت نبوغ دارد، در کنکور رد شود. تفاوتها یک برکاتی دارد. برکاتش این است که وقتی هرکسی یک چیزی دارد، میبیند زندگیاش اداره نمیشود، این نجار است. خوب یک نجار نمیتواند زندگی کند، نیاز به نانوا دارد. یک نانوا نیاز به خیاط دارد، خیاط نیاز به بنا دارد. چون هرکسی یک چیزی دارد این نیاز باعث میشود مردم دور هم جمع شوند و جامعه تشکیل بدهند. اگر تفاوت نبود، همه مردم مثل قالب صابون یکسان بودند، اگر مردم یکجور بودند جامعه تشکیل نمیشد. باید شما به من نیاز داشته باشید، من به تاکسی نیاز داشته باشم، تاکسی به پزشک نیاز داشته باشد. این نیازها و تفاوتها باعث میشود جامعه درست شود و رشد انسان در جامعه است. انسان بوتهای نیست که در بیابان سبز شود و خشک شود. نه انسان رشدش در جامعه است.
حالا آیهاش را هم بعد میخوانیم. البته این تفاوتها ممکن است سبب غرور شود. پز میدهد من شکلم بهتر است. من مدرکم بیشتر است. هنرم بیشتر است، قرآن میفرماید: «وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً» قاری: «وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ» (سبأ/35) این پز میدهد، نحنُ یعنی ما، «اکثر اموالاً» مالمان از شما بیشتر است. بچههای ما از شما بیشتر است. این یک آفتی است. یا گاهی میگوید: قارون میگفت پولدارم، این سلولهای مغزم، کارشناسی، مدرک فوق دکترای اقتصاد، میگوید: خودم پیدا کردم، خدا به من نداده است. «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي» قاری: «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي» (قصص/78) پریشب گفتم: قارون میگوید... به قارون گفتند: خدا اینقدر پول به تو داده به فقرا کمک کن. گفت: خدا به من نداده، خودم پیدا کردم. «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي» من یک علمی دارم، بخاطر آن علم و تخصصی که دارم پول پیدا کردم. یا فرعون میگفت: «أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ» قاری: «أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ» (زخرف/51) حکومت مصر دست من است، موسی کسی نیست. یک چوپان است. اینها تفاوتهایی است که باعث غرور میشود.
برای رزق زیاد راههایی هست یکی کار است. «فَامْشُوا فِي مَناكِبِها» قاری: «فَامْشُوا فِي مَناكِبِها» (ملک/15) قرآن میگوید: نان میخواهی بلند شو راه بیافت. یکی از راههای خرجی این است که میگوید: از گناهانت استغفار کنی گرهات باز میشود. میگوید: آقا هرچه میدویم به جایی نمیرسیم. قرآن میگوید: «وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَ تُوبُوا إِلَيْهِ» قاری: «وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَ تُوبُوا إِلَيْهِِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ» (هود/52) قرآن میگوید: اگر میخواهی وضع شما خوب شود، از خدا عذرخواهی کن، استغفار، خدایا من اینجا دروغ گفتم و غیبت کردم، مردم آزاری کردم، گناه کردیم، پشیمان شویم از خدا استغفار کنیم، میگوید اگر استغفار کنید، «متاعاً حسنا» کامیاب میشوید. خوب کامیاب میشوید. دیگر چه؟ «يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً» باران فراوان برای شما میآید. دیگر چه؟ «وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ» زورتان بیشتر میشود، زورتان بیشتر میشود، قوت شما بیشتر میشود، زندگی شما کامیاب میشوید. اینها راههای قرآنی است.
آیه دیگر میفرماید: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ» قاری: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً» (جن/16) استقامت، مقاومت کنید. اگر شما راه حق را شانه خالی نکنید. بالاخره فشارهای اقتصادی، فشارهای مختلف، حتی کسی یک زنی دارد، از زنش خوشش نمیآید، قرآن میگوید: تو از زنت خوشت نمیآید میخواهی طلاقش بدهی؟ یک آیه داریم میگوید: «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً» قاری: «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» (بقره/216) [یک ایه داریم[«فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً» (نساء/19)]
حالا زن گرفتی بعد میبینی یک زن مهرش سبکتر و شکلش خوشگلتر و فامیلش سرشناستر و مدرکش بالاتر است، نسبت به دلت چرکین میشود. نسبت به خانمت! قرآن میگوید: اگر با همین خانمی که کم دوستش داری زندگی کنی آن چیزهایی که میخواهی به تو میدهد. استقامت روی تحصیل، استقامت روی کار. یکی از چیزهایی که در رزق اثر دارد دعاست. حضرت ابراهیم مکه را که ساخت دعا کرد، گفت: «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» قاری: «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» (بقره/126) خدایا شکم مردم مکه را سیر کن. دعا، یک آیه داریم در قرآن میگوید: بعضی میخواهند با ربا پولشان زیاد شود. میگوید: ده میلیون بدهم یازده میلیون بگیرم، بیست میلیون بدهم، بیست و دو میلیون بگیرم. از این کارهایی که بعضی معاملاتشان در بانکها میکنند. اینقدر میسپارم، اینقدر میگیرم، قرآن گفته اینها رشد نیست. «وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ» قاری: «وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ» (بقره/276) یعنی اگر در راه خدا دادی رشد میدهم. این درآمدهای ربایی که ربوی است، از ربا پولدار میشوی، این رشد درونش نیست.
خوب، ایمان، یک آیه در قرآن داریم میفرماید: اگر اهل ایمان و تقوا باشید، «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ» قاری: لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ» (اعراف/96) اگر اهل ایمان و تقوا باشید، درهای آسمان را روی شما باز میکنیم. اگر کتاب آسمانی را به پا دارید، زندگی قرآنی شود، «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراة» قاری: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراة وَ الْإِنْجِيلَ» (مائده/66) یک کلمه یک کلمه بخوان. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراة» اگر کتاب تورات، کتاب آسمانی را به پا دارید، بعدش... «وَ الْإِنْجِيلَ» کتاب مسیحیها انجیل را به پا دارید، بعدش... «وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ» اگر قرآن را به پا دارید، آنوقت چه میشود؟ «لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ» رزقت از آسمان و زمین اضافه میشود. این مسألهی ابزار رزق، کار، دعا، استغفار، مکتبی بودن، مکتب آسمانی، تورات، انجیل، «و ما أنزل» میگوید: «لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ» از آسمان و زمین برای شما خیر میرسانم، به شرط اینکه قرآن را اقامه کنید. قرآن را اقامه کنید یعنی چه؟ یعنی اگر خدا به تو گندم داد، زکاتش را بدهی. خمس داد، صد میلیون داد، بیست میلیون را خمس بدهید. یک میلیون داد، دویست هزار تومان خمس بدهید. طبق قرآن مالت را مصرف کن، بعد میگوید: من برکت میدهم.
یک مثل عرفی بزنم. صبح تا ظهر مشتری ندارید، ظهر «قد قامت الصلاة» اذان میگویند، حالا یک مشتری رسید. خواسته باشم بروم نماز اول وقت بخوانم مشتری از دستم میرود. چه کنم؟ پول یا نماز اول وقت؟ میگوید: اگر رفتی سراغ پول، نماز را عقب انداختی، یک مشتری میآید. صد تومان، دویست تومان با کم و زیادش گیر شما میآید. خدا میگوید: حالا که مشتری را بر مسجد ترجیح دادی، عصر دو تا خانم یا دو تا آقا میآیند، دو ساعت معطل میکنند، این را میخواهم، این را بیاور، این را ببر. این چند است؟ آن چند است؟ بعد از یکی دو ساعت که الاف میکنند آخرش هم میگویند: میرویم برمیگردیم! میگوید: این عوض آن.
مشتری را گرفتی خدا را رها کردی، عصر یک کسی میآید و دو ساعت وقتت را میگیرد، برکت یک چیزی هست غیر از سرمایه هست. خیلیها چیزی دارند و برکت ندارند.
کمیل قبرش نجف است، خدا قسمت کند. رفتم سر قبر کمیل گفتم: ای کمیل تو چه کردی؟ پژوهش کردی، کتاب نوشتی، تحقیق کردی. یک چهار پنج صفحه دعای کمیل را نقل کردی، این دعای کمیل رفت در مفاتیح قرار گرفت، مفاتیح هم همه کتابها را کنار زد رفت بغل قرآن قرار گرفت. هر خانهای یک قرآن است بغلش یک مفاتیح است. در مفاتیح هم بورسترین دعایش دعای کمیل است. آدم هم هست هزارها صفحه کتاب مینویسد و هیچ برکتی ندارد و آدم هست سه صفحه مینویسد و برکت دارد. آفریقا بودم، یک طلبه آفریقایی، مرا به خانهاش برد. یک اتاق تاریک داشت شاید نمیدانم دوازده متر بود یا نبود. از طلبههای جامعه المصطفی بود که از آفریقا به ایران میآیند درس بخوانند. گفت: من در این اتاق سیاه و تنگ هزارتا نوجوان آفریقایی را آوردم دین یادشان دادم. در یک اتاق تاریک اینقدر برکت دارد. آدم هم هست که همه امکانات برایش هست، خیر و برکت ندارد.
من یکوقت به کسی دعا کردم و گفتم: خدا به شما طول عمر بدهد. او گفت: خدا به شما عرض عمر بدهد. طول و عرض، ما اول فکر کردیم این چه جملهای بود؟ چرا این را گفت؟ بعد دیدم عجب حرف مهمی زد. طول عمر مهم نیست. ممکن است کسی نود سال عمر کند ولی خیری از عمرش ندیده است. یک پیرمرد نود و پنج ساله با کم و زیادش مرد، آقا رفت فاتحه منبر روضه علی اصغر خواند. فامیلها گفتند: آقا این پیرمرد بود. چرا روضه علی اصغر میخوانی؟ گفت: از عمرش چقدر استفاده کرد؟ من چون این خیری از عمرش ندیده روضه علی اصغر میخوانم. علی اصغر(ع) از عمرش خیر دید. علی اصغر با همین چند قطره تاریخ کربلا را امضاء کرد. اگر علی اصغر کربلا نبود تحلیل گران میگفتند: بابا حسین میخواست حکومت کند، یزید میخواست حکومت کند، با هم دعوا کردند و یکی، یکی را کشت و تمام شد رفت. اما علی اصغر هم میخواست حکومت کند؟ بچه شش ماهه چه گناهی داشت؟ او یک جرعه آب میخواست، حکومت نمیخواست. این علی اصغر با همین چند قطره خون مظلومیت علی اصغر را امام حسین ثابت کرد. یک لشگر اگر کربلا شهید میشدند، کار شهادت علی اصغر را نمیکردند.
اگر دعا میکنید در حرم یا هرجا یا ماه رمضان، بگویید: خدایا به عمر ما برکت بده. گاهی افراد یک مهر کوچک دارند، صدها رکعت نمازباحال با همین مهر کوچک میخوانند. افرادی هستند یک سجاده دارند اندازه یک بقچه حمام، باز میکنی گلدوزی و نوار دوزی، این پارچه از مکه آمده، از مدینه و کربلا آمده. دو سه کیلو سجادهاش است، یک رکعت نماز با حال نمیخواند. برکت... امام حسین یک برادر وفادار داشت. ابالفضل، یوسف یازده برادر بی وفا داشت در چاهش انداختند. برکت غیر از تعداد است. یک آدم یک ماشین قراضه دارد، مرتب هر هفته نماز جمعه میرود. یک آدم هست ماشین چند صد میلیونی دارد سال میآید و میرود پایش را در نماز جمعه نمیگذارد. ماشینت مهم نیست، چقدر از این ماشین کار خیر رساندی؟ این برکت بخواهید، خدا عرض عمر بدهد. تا حالا میگفتیم خدا طول عمر بدهد، طول عمر مهم نیست، عرض عمر مهم است. چقدر از این عمرت استفاده کردی؟ آدم هست، پنج میلیون، ده میلیون دارد در یک صندوق قرض الحسنه میگذارد و در طول سال افراد متعددی وام میگیرند و مشکلشان حل میشود. آدم هست میلیاردی دارد، سال میآید و میرود به احدی وام نمیدهد.، برکت.
اگر کار دست آدم کاردان بیافتد، رزق زیاد میشود. مسئولین مملکتی و مدیران ما اگر آدمهای کاردانی باشند، مردم به مشکل نمیخورند. دلیل چیست؟ یوسف به عزیز مصر گفت: «اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» قاری: «اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» (یوسف/55) یوسف وقتی خواب پادشاه را تعبیر کرد، پادشاه گفت: تو نزد من باش. گفت: شما مرا مسئول غلات کن. چون از این خواب معلوم میشود کشور شما قحطی میشود، من میتوانم مدیریت کنم مردم گرسنه نمانند. کار را دست من سپردی مردم از قحطی نجات پیدا میکنند. این آیه دلیل بر این است که اگر هرکسی کاری که میکند آشنا باشد و امین باشد، «اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» من حفظ میکنم و هم به مسائل آگاه هستم که چطور حفظ کنم. کار دست اهلش بیافتد. اگر این مهم است.
چه چیزهایی رزق را زیاد میکند؟ یکبار دیگر فهرستش را بگویم، 1- استغفار 2- توبه استغفار و توبه را یکی حساب کنید. استقامت بر راه حق، وام دادن، اقامه کتاب آسمانی تورات و انجیل، کار به دست اهل دادن، این چند چیزی است که از قرآن درآوردیم. همه قرآن نیست. آن مقداری است که بنده از قرآن بلد هستم. ممکن است آیات زیادی هم باشد که. اما چه چیزهایی باعث میشود نعمتها از دست برود. 1- بی تقوایی؛ قرآن میگوید: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها» قاری: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (انفال/53) این آیه قرآن است، نعمت میدهد اگر از نعمت خوب استفاده نکنی از تو میگیرد. خیلی از جاهایی که کاسبی ما نمیگردد بخاطر این است که درست عمل نکردیم. خیلی آیه داریم که خدا میگوید: ما «بما کسبوا» بخاطر عملکردت گوشمالیات دادم. «فأخذناهم بذنوبهم» بخاطر گناهانت گوشمالیات دادم. در دعای کمیل یکی از جملهها این است. «اللهم اغفرلی الذنوب التی...» نصفش را من میگویم... نصف را شما بگویید. «تغیر النعم» یعنی نعمتها را تغییر میدهد.
در اینجا یک قصهای هست، سوره نون و القلم، آن را قشنگ یک آیه یک آیه بخوان من تفسیر کنم. پدری باغی داشت. از میوههای باغ به فقرا میداد. پدر مرد، پنج تا پسر داشت. پسرها گفتند: ما نمیدهیم، پدر ما میخواست بدهد، داد. الآن وارث ما هستیم، باغ به ما رسیده ما نمیدهیم. گفت: بابا ما مردم چشم دارند به این باغ، هرسال میگرفتند و امسال هم چشم دارند. گفت: ما نمیدهیم.
قاری: «إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحِينَ» (قلم/17) ما مردم را امتحان میکنیم، کردیم، همینطور که مردم آن باغ را امتحان کردیم. همان باغی که پدر به فقرا میداد، مرد. پنج تا پسر گفتند: به فقرا نمیدهیم. «وَ لا يَسْتَثْنُونَ» (قلم/18) استثناء نکردند، که یک مقداری را به فقرا بدهیم، گفتند: هیچی نمیدهیم. «فَطافَ عَلَيْها طائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَ هُمْ نائِمُونَ» (قلم/19) اینها خوابیدند، گفتند: برویم بچینیم فقرا میفهمند و دور باغ جمع میشوند. گفتند: سحر میرویم تا هوا روشن میشود جیم میشویم و همه میوهها را انبار میکنیم. یک بادی طواف کرد، یک بادی آمد در باغ چرخید، اینها خواب بودند «فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ» (قلم/20) باغ خاکستر شد. تصمیم گرفتند ندهند، خدا هم به آنها نداد. بدهیم خدا میدهد و ندهیم خدا نمیدهد. یک خاطره اینجا بگویم؟
در مسجد گوهرشاد یکی از علما آیت الله نهاوندی بود. در یکی از شبستانهای مسجد گوهرشاد پیشنماز بود. از علما، خوشبختانه اهل تفسیر هستند و چند جلد تفسیر دارند. آقای بروجردی که استاد همه مراجع هست، همه مراجع موجود شاگرد آقای بروجردی بودند، همه علما تقریباً ایشان وقتی مشهد امام رضا آمد تا آیت الله نهاوندی فهمید آقای بروجردی از قم آمده، سجادهاش را به آقای بروجردی داد. گفت: من عالمی هستم معمولی و شما استاد مراجع هستید. خیلی خوب، آقای بروجردی هم قبول کرد و چند روزی که آقای بروجردی مشهد بود در مسجد گوهرشاد امام جماعت بود. بعد آیت الله نهاوندی نجف رفت. آیت الله نهاوندی عالم درجه یک نبود، عالم معمولی بود ولی وقتی نجف رفت یکی از علمای نجف مأمور شد سجادهاش را به آیت الله نهاوندی بدهد. آیت الله خزعلی میگفت: من این صدا را شنیدم، آقای نهاوندی جا دادی، جا دادم. سجادهات را در مشهد به آقای بروجردی دادی، من هم به پیشنماز نجف گفتم: سجادهات را به آقای نهاوندی بده. جا دادی، جا دادم. بدی میدهند، ندهی نمیدهند. این آیه این را میگوید. میگوید: اینها تصمیم گرفتند، هیچی به فقرا ندهند، باغ سوخت و یک برگ هم نداشت. «فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ» بعدش... قاری: «فَتَنادَوْا مُصْبِحِينَ» (قلم/20) صبح بلند شدند، یا الله، بلند شو، بلند شو الآن آفتاب میزند. اینها همدیگر را صدا زدند. گفتند: «أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صارِمِينَ» (قلم/22) سریع به باغ برویم میوهها را انبار کنیم. «فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ يَتَخافَتُونَ» (قلم/23) یواش حرف میزدند، رفتند سمت باغ که میوهها را انبار کنند. «أَنْ لا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ» (قلم/24) مواظب باشید مسکین، فقیر، بیدار نشود. یواش بروید و یواش حرف بزنید، هیچکس نفهمد.
بالاخره اینها خوابیدند، سحر همدیگر را صدا زدند، به هم یواشکی گفتند: زود برویم میوهها را انبار کنیم، آمدند دیدند باغ سوخته است، گفتند: «إِنَّا لَضَالُّونَ» ما خط را گم کردیم، کوچه را عوض کردیم، باغ را اشتباه گرفتیم. گم شدیم! گفت: نخیر، «بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ» (قلم/27) راه را گم نکردیم، باغ همان باغ است. شما خواستید مردم را محروم کنید، خدا شما را محروم کرد. جا دادی جا دادم، محروم کردی، بگویید... به زرنگی نیست.
رزق با زرنگی نیست. رزق با تیزبازی نیست. یوسف لب چاه خندید، برادرها گفتند: چرا میخندی؟ گفت: یک روز نگاه کردم، دیدم ده یازده برادر دارم، با خودم گفتم: با بودن این همه برادر قلدر و قوی، کسی به من نمیتواند بگوید: بالای چشمت ابرو است. حالا میبینم همان کسی که به او تکیه دادم، آمدند مرا به چاه بیاندازند. به خانه، به ثروت، به لقب ننازید. خدایا یک لقمه نان میخواهیم بخوریم. تو به سگهای ولگرد روزی میدهی، به سوسکهای سوراخها روزی میدهی، به پرندگان و چرندگان و حیوانهای هوایی و دریایی، خدایا رزق ما را حلال قرار بده. رزق معنوی ما را زیاد کن. آنچه خیر و برکت در این ماه برای خوبان مقدر میکنی، به آبروی آن خوبان همه آنها را برای ما مقدر بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»