مطالعات جامعهشناختی روحانیت یکی از گرایشهای نوپا در مطالعات دانشگاهی کشورمان است که سبک زندگی روحانیون، نظام آموزشی و مناسبات آنان با گروههای دیگر جامعه را مورد واکاوی جامعهشناختی قرار میدهد. حوزه و روحانیت بخش مهمی از داشتههای فرهنگی و شیعی در ایران و جهان اسلام است که تغییر و تحولات آن مستقیماً بر فرهنگ و جامعه تأثیر میگذارد.
همین هفته پیش بود که دو تن از استادان مطرح علوم اجتماعی در جهان، «ژیژک» و «پیترسون»، نمایندگان گفتمان چپ و راست اقتصادی، در مناظره خود بر ظرفیت دین برای حل مشکلات جوامع تأکید کردند. امروز نیز بسیاری از فعالان جریانهای روشنفکری و نواندیشی دینی اذعان دارند که اگر قرار باشد توسعه پایدار فرهنگی و سیاسی در جامعه رخ دهد، باید براساس تحول درونزای نهادهای دینی جامعه باشد. از این رو، روحانیت در ایران اگرچه امروز با چالشهای جدی مواجه شده و حتی مواردی دردناک از خشونت علیه روحانیت را شاهد هستیم، همچنان ظرفیت و فرصتی برای اصلاح دینی و اجتماعی در عصر ظهور کجفهمیهاست.
پیشتر در نشست بررسی کتاب «پل تا جزیزه» به پیامدهای بروکراتیزهشدن حوزه پرداختیم و در امتداد بررسی جامعهشناختی روحانیت، با عبدالوهاب فراتی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی درباره تمایزهای گفتمانی و سبک زندگی میان دو حوزه علمیه نجف و قم به گفتوگو پرداختیم، فراتی که دکترای علوم سیاسی دارد و در حوزه نیز تحصیل کرده، از مدتها قبل بر مطالعه وضعیت روحانیت در ایران و عراق مشغول شده است، آن گونه که سالی چندبار برای تحقیق میدانی به نجف اشرف سفر میکند. حاصل این گفتوگو را با هم میخوانیم:
ضمن عرض سلام و تشکر، برای مقدمه عرض کنم گرچه تشیع ایران، امتداد تشیع عراق محسوب میشود، اما روحانیت ایران، امتداد روحانیت عراق نیست و بالعکس؛ هرکدام ساختارها و شاکله مخصوص به خودش را دارد. به همین دلیل نمیتوانیم از یگانگی این دو حوزه و یکپارچگی آن صحبت کنیم، اساساً شرایط اقلیمی در عراق با ایران خیلی متفاوت است. 40 درصد جمعیت عراق، اهل سنت هستند و شیعه نمیتواند به سمت یک نظریه یکدست و یکپارچه برای حکومت برود، برخلاف ایران که اکثر جمعیت شیعه هستند و روحانیت شیعه راحتتر میتواند به یک نظریه در باب حکومت مطلوب خودش حرکت کند. این تفاوتها سبب میشود که به تفاوتهای دو حوزه احترام بگذاریم و در ذیل این احترام، شناختی از دو حوزه کسب و درباره آنها تحقیق کنیم.
نکته مهم این است که فضای عمومی حوزه نجف به شدت بر همان طریقه معهود شیخ انصاری متکی است و در درون آن حوزه، سنت قدرتمندی وجود دارد که مانع سیاسی شدن میشود. در واقع حوزه نجف تلاش میکند تا حد امکان از سیاستورزی دوری گزیند و به جز موارد خاصی در امور سیاسی دخالت نکند. این اولین اصل در آنجاست. این سنت بعد از سقوط صدام نیز ادامه یافت و فقط محدود به دوران حزب بعث نبود که بگوییم علتش لزوماً خفقان بوده است.
این گونه نیست که کلاً هیچ جریانی درون حوزه نجف به سمت مسائل سیاسی نرود؛ در موضوعی که اشاره میکنید حدود چهل پنجاه سال قبل جریانی درون حوزه نجف به رهبری شهید محمدباقر صدر ملقب به صدر اول ظهور کرد که با حکومت بعث به مبارزه پرداخت و به شدت با سنت غیرسیاسی مرحوم آقای خوئی در تعارض بود، به جز جریانی که صدر آغاز کرد جریانهای مسلط بر گفتمان حوزه نجف، غیرسیاسی بودند. البته در قضیه انتفاضه خودِ آقای خوئی هم دخالت کرد و یک هیئت هشت نفره برای اداره مناطق جنوب عراق تعیین کرد که با واکنش شدید حکومت عراق مواجه شد، اگر آقای خوئی در آن برهه چنین اقدامی کرد از باب ولایت فقیه وارد نشد، بلکه از عنوان ثانویه در فقه و ولایت در امور حِسبه وارد شد. برخی از فقهای نجف و حتی قم مثل مرحوم میرزا جوادآقا تبریزی قائل به اتساع در امور حِسبه بودند و اگر هم گاهی در امور سیاسی دخالت میکردند از باب نقطهنظری بود که در امور حسبه داشتند.
اگر بخواهیم عقبتر برویم، از زمانی که حوزه نجف در زمان شیخ طوسی تأسیس شده، تقریباً به منوال غیرسیاسی بوده است، در کل دوره تاریخی، حوزه نجف در سنت غیرسیاسی حرکت کرده است، به جز در سال 1920 میلادی(ثورةالعشرین) که علمای عراق به طور مستقیم با اشغالگران درگیر شدند. در واقع، سنت کنونی در حوزه نجف از زمان تأسیسش تبار قدرتمندی دارد. به این دلیل که شیخ طوسی در سایه غیرسیاسی بودن توانست حوزه نجف را در حاشیه مناقشات بغداد سروسامان بدهد.
قم نیز تا قبل از نهضت امام خمینی(ره) به لحاظ فقهی شباهت زیادی به حوزه نجف داشت و بسیاری از مدرسانی که حوزه قم را گرم کردند و از دروس آنان مراجع فعلی پدید آمدند، در حوزه نجف تحصیل کرده بودند. نهضت امام راحل نقطه عطفی بود، چراکه با سنتشکنی، حوزه قم درگیر مسائل سیاسی شد و امروزه میشود تعبیر کرد که سنت حوزه قم و قرائتی که از تشیع دارد، در امتداد سنت امام خمینی(ره) و نسبتاً سیاسی است، در حالی که بالاتر عرض کردم سنت حوزه نجف، تقریباً در امتداد سنت شیخ انصاری، غیرسیاسی و مدنی است.
هر کدام از علمای نجف در طول تاریخ دلایل خود را برای عدم ورود به سیاست داشتهاند، بعضی از آنها به ولایت فقیه اعتقاد نداشتند، بعضی از آنها نیز از روی تقیه و حفظ جان شیعیان وارد مسائل سیاسی نمیشدند. چون حکومت عراق معمولاً در دست اهل سنت بوده است و روحانیون شیعه نمیخواستند درگیری ایجاد شود. علاوه بر تفاوت مبانی، کیش شخصیت علما نیز متفاوت است، برخی ریسکپذیرتر و برخی مصلحتاندیشتر هستند و ... اما نکته جالب این است که با وجود تفاوت مبانی، تقریباً یک خط مشی از خود بروز میدهند که میتوان از آن با عنوان هژمونی آقای خوئی یاد کرد، هژمونیای در امتداد سنت شیخ طوسی و شیخ انصاری قرار میگیرد.
در حال حاضر دیگر حوزه سامرا وجود ندارد، آنچه به مکتب سامرا شهرت دارد، روش اصولی مرحوم میرزای شیرازی(ره) بوده که بعداً به نجف و کربلا هم تأثیراتی گذاشته است.
حوزه نجف تا حد زیادی استقلال مالی خود را حفظ کرده است و به درآمدهای نفتی و دولتی وابستگی چندانی ندارد، در حالی که سازمان روحانیت در ایران خودش را وابسته به بودجههای دولت کرده و استقلال حوزه نیز تا حد زیادی تحتالشعاع این وابستگی مالی قرار گرفته است.
دیگر اینکه در حوزه نجف ساختار عریض و طویل اداری مثل مرکز مدیریت حوزههای علمیه برادران و خواهران وجود ندارد و فاقد نظامی بوروکراتیک است، در خیابانهای فرعی نجف، ساختمانهایی به نام «لُجنِه» وجود دارد، یک آدم کت و شلواری نشسته و مسئول ثبتنام برای مدرسههای دینی حوزه نجف است. اگر معرفینامه از یکی از شخصیتهای علمی داشته باشید، پذیرش میشوید و اگر نداشته باشید، از شما امتحان میگیرند. اگر قبول شوید و درس را آغاز کنید تا سه سال به شما کاری ندارند. آن موقع باید دوباره معرفینامه بیاورید یا امتحان بدهید تا معمم وملبس شوید، به جز این هیچ نظام بوروکراتیکی که در مورد طلبه وجود داشته باشد در کار نیست.
حوزه نجف چون غیرسیاسی است، هر درسی با هر موضوع و گرایشی که دوست دارید میتوانید برگزار کنید. کسی، کاری به کسی ندارد و مجمعالجزایری است که هر کس در جزیره خودش، اقتداری دارد و هر موضوعی را که دوست داشته باشد، تدریس میکند. این وسعت در آزادی عمل در حوزه قم وجود ندارد، چون هنوز برخی نگرشهای ایدئولوژیک در قم مانع آزادی عمل میشود.
معتقدم سطح و گستردگی مباحث موجود در حوزه قم بسیار بیشتر از حوزه نجف است، موضوعاتی که در حوزه قم مورد بحث قرار میگیرد به رغم مشکلاتی که دارد، خیلی عمیق و پیشروتر است. بعضی بحثها در حوزه نجف خیلی عقبتر از حوزه قم است و بسیاری از پرسشهایی که در حوزه قم، مطرح و پاسخ داده میشود هنوز در حوزه نجف مطرح نشده است. قم نسبت به نجف در توجه به پرسشهای جدید موفقتر است، اما نکته مهمی وجود دارد که نجف، فارغ از ملاحظات قدرت، راحتتر میتواند فتوا بدهد.
روحانیون حوزه نجف چندان اهل تبلیغ نیستند و به اندازه روحانیون ایران بین مردم حضور ندارند. اساساً تبلیغ را هم جزو وظایف خودشان نمیدانند. البته نه اینکه کلاً منبر نروند، بلکه بسیارمحدود و در مناسبتهایی خاص، اما در مورد وضع زندگی، مجتهدان و مراجع نجف بسیار سادهزیست هستند و این یکی از دلایل محبوبیت آنهاست، طلبهها هم معمولاً سطح زندگی متوسط دارند و فکر میکنم بافت زندگی در نجف سادهتر است. به عبارت دیگر، زندگی در آنجا تشریفات کمتری دارد.
فکر میکنم سبک زندگی مردم بر حوزهها تأثیرگذارتر بوده است تا اینکه حوزهها به مردم! وضعیت رفاه و معیشت در ایران بهتر از عراق است. همچنین میزان تشریفات در زندگی ایران در قیاس با عراق بیشتر است و این باعث شده که حوزه قم هم تشریفات بیشتری از حوزه نجف داشته باشد. البته بماند که بعضی روحانیون در حوزه قم از حد رفاه نسبی خارج شدهاند و سادهزیستی را کنار گذاشتهاند.
از نظر مدل برخورد و صمیمیت با مرد نیز به نظر میرسد روحانیون نجف با مردم عادی عراق، بسیار عادی و صمیمی برخورد میکنند. هنگامی که در قهوهخانهها که با مردم چایی میخورند یا برای خرید به مغازه میروند، بسیار گرم و صمیمی با مردم احوالپرسی میکنند. البته شاید تا حدی به خصلت عربها معطوف باشد که در برخوردهای روزانه با هم گرم و پرحرف مواجه میشوند.
روحانیت اساساً نهادی مدنی است که هم تاریخ قدرتمند و هم جایگاه مهمی دارد. البته بعد از انقلاب اسلامی، لایهها یا بخشهایی از این نهاد مدنی به نهادی سیاسی تبدیل شده است. این نکته را که در آینده چه اتفاقی میافتد باید روحانیت آن را برای خود تبدیل به یک «مسئله»(problem) کند، به گونهای که چه نوع الگویی از تعامل با قدرت سیاسی برای خود تعریف کند که اقتدار مدنی خود را از دست ندهد، چون اقتدار مدنی روحانیت در حال حاضر دچار چالش شده است.
در عراق به جز تعدادی از روحانیون مثل طیف عمار حکیم که جذب احزاب سیاسی و معادلات قدرت شدهاند، دیگر کسی نجف را نهاد سیاسی نمیداند و همه میگویند نهاد روحانیت نهادی مدنی است.
البته یک موضوع پیچیده هم وجود دارد که در جای خود باید بررسی شود. زمانی که روحانیت در ایران به وجه مدنی خود اصرار داشت، روشنفکران میگفتند که چرا روحانیت از لاک خود بیرون نمیآید و رسالت سیاسی و اجتماعی به عهده نمیگیرد؟ وقتی که به عرصههای سیاسی و اجتماعی ورود بیشتری پیدا کرد، از این ورود انتقاد شد.
گفتوگو از مجتبی اصغری
انتهای پیام